کتاب تربیتی تربیت بدون قشقرق؛کتاب و کتابخوانی

پدر و مادر شدن پر از چالش ‌های ریز و درشت است. با ورود بچه، زندگی کاملا تغییر می ‌کند و زیر و رو می ‌شود. عضو جدیدی به خانواده اضافه می شود که تقریبا هیچ چیز درباره ‌‌اش نمی‌ دانیم و او هم کاملا با این دنیا بیگانه است. در این روزها از هر راهنمایی استقبال می ‌کنیم. کتاب‌ های زیادی در رابطه با تربیت فرزند از نوزادی تا بزرگسالی وجود دارند که می ‌توانند به ما در این روزها کمک کنند. اگر فرصت می‌ کنید در زمان‌ های کمی که میان گریه، تغذیه و عوض کردن پوشک، کتابی ورق بزنید، ما به شما پیشنهاد می کنیم، یه سر به سایت اینترنتی کتاب طلا بزنید و در بخش کتاب های تربیتی کتاب مورد نظر خود را تهیه کنید. زیرا این سایت با تخفیفات ویژه ای که دارد و محتوای کاملی که برای کتاب ها خود تهیه می کند، تصمیم گیری برای خرید کتاب را آسان تر می سازد.

برخی از کتاب‌ های این زمینه، تربیت فرزند از نظر روانشناسی را بررسی می ‌کنند. این کتاب ها با ارائه‌ روش‌ های کاربردی و اصولی، به والدین در تربیت فرزند خود کمک شایانی می‌ کنند. با خرید کتاب های تربیتی، به این درک می ‌رسیم که دیگر نباید از شیوه‌ های تربیتی گذشته، برای بزرگ کردن کودکان امروزی استفاده کرد. کتاب تربیت بدون قشقرق راه حلی اثر بخش و پر مهر برای برخورد با قشقرق، تنش و اشک و زاری پیشنهاد می ‌دهد.

درباره کتاب تربیت بدون قشقرق:

کتاب تربیت بدون قشقرق اثر دنیل جی سیگل دارای راه حل های پر مهر برای تربیت فرزندان می باشد. با استفاده از کتاب تربیتی تربیت سالم در خانه می ‌توانید: فلسفه تربیتی خودتان را شناسایی کنید و در بهترین روش‌ ها برای انتقال آموزه‌ های مورد نظرتان به مهارت برسید. حقایقی دربارۀ رشد مغز کودک بدانید و این که در هر سن و مرحلۀ رشدی، چه نوع تربیتی مناسب ‌تر است. راهی برای برقراری ارتباط آرام و پرعشق با کودک، صرف ‌نظر از شدت بدرفتاری او بیابید. این کتاب منبعی مناسب و غنی برای خانواده ‌هایی که می ‌خواهند راه شان را از میان قشقرق‌ ها و سوء تفاهم‌ ها پیدا کنند.

بخشی از متن کتاب تربیت بدون قشقرق:

پائولو، پسر یازده‌ ساله آنا، از مدرسه به مادرش تلفن کرد و اجازه خواست که بعد از مدرسه، با هریسون، دوستش، پیاده تا خانه آن ‌ها برود، تا با هم تکالیف شان را انجام بدهند و تا موقع شام بازی کنند. آنا پرسید آیا والدین هریسون خبر دارند و پسرش به او اطمینان داد که بله. بنابراین آنا به پائولو گفت بعد از شام دنبالش می ‌رود.

با این حال عصر آن روز که آنا به مادر هریسون پیام فرستاد که تا چند دقیقه دیگر پائولو را برمی ‌دارد، او گفت که سر کار است. و بعد آنا فهمید پدر هریسون هم خانه نبوده و البته هیچ یک از آن‌ها اصلاً خبر نداشته‌ اند که پائولو به آن جا می ‌رود.

آنا عصبانی بود. می‌ دانست که شاید سوء تفاهمی شده، ولی بیشتر به نظرش می‌ رسید که پسرش با او صادق نبوده. در بهترین حالت پائولو خبر نداشته والدین دوستش خانه نیستند، اما می ‌بایست به ‌محض خبردار شدن به مادرش خبر می‌ داده و در بدترین حالت به ‌راحتی دروغ گفته بود.

وقتی آنا پائولو را سوار ماشین می ‌کرد تا به خانه برگردند، حس کرد که حالا باید خشمش را نشان بدهد و با عصبانیت از پیامدهای دروغ‌ گویی بگوید و درباره اهمیت اعتماد و مسئولیت‌ پذیری برایش موعظه کند. ولی چنین نکرد.

در عوض روش دیگری در پیش گرفت: رویکرد بدون قشقرق و بهره‌ گیری از تمام ظرفیت مغز. از آن جا که پسرش دیگر بزرگ شده بود و در آن لحظه مغزش هم در حالت واکنش گر نبود، بخش برقراری ارتباط فقط با یک بغل و بوسه ساده و پرسیدن این که آیا روز خوبی داشته، مهیا شد. بعد آنا با مستقیم صحبت کردن با پائولو به او نشان داد که برایش احترام قائل است. برایش درباره پیامش به مادر هریسون گفت و بعد صرفاً گفت: خوشحالم به تو و هریسون خوش گذشته. ولی یه سؤال دارم. می‌دونم که می‌دونی توی خانواده ما اعتماد به هم دیگه چقدر مهمه. برای همین می‌ خوام بدونم ماجرا چیه. آنا با صدا و لحن آرامی حرف زد که نشان‌ دهنده خشونت نبود و در عوض بیانگر سر درنیاوردن او از ماجرا و کنجکاوی ‌اش برای دانستن بود.

 

https://ketabtala.com