برگزاری کارگاه آشنایی با گلستان سعدی در راولپندی


به گزارش خبرگزاری مهر، کارگاه زمستانه «آشنایی با گلستان سعدی» توسط خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در راولپندی، برای علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فارسی برگزار می‌شود.

نخستین جلسه این کارگاه، روز جمعه ۱۴ دی‌ با سخنرانی عارف نوشاهی، مصحح و فهرست نگار نسخ فارسی شبه قاره و حضور علاقه‌مندان به زبان و ادبیات فارسی در سالن جلسات خانه فرهنگ برگزار و باب نخست گلستان با موضوع در سیرت پادشاهان توسط نوشاهی توضیح و شرح شد.

این‌کارگاه در ۸ جلسه به موضوعات مطرح در گلستان سعدی می‌پردازد و اساتید زبان فارسی پاکستان در آن سخنرانی می‌کنند.

جلسات کارگاه یادشده توسط شبکه سحر اردو زبان صدا و سیما پخش می‌شود.



منیع: خبرگزاری مهر

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی حراست می‌خواهد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: صلاح‌الدین جامی، متولد ۱۳۴۷ در هرات است. تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در افغانستان ادامه داد و دوره کارشناسی ارشد و دکتری را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه ملی تاجیکستان به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک دکتری از آن دانشگاه شد.

این پژوهشگر در حال حاضر استاد دانشکده ادبیات فارسی و مسئول برنامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات و عضو هیئت علمی دانشگاه هرات است، همچنین رئیس انجمن ادبی هرات، فعال مدنی و پژوهشگر در حوزه ادبیات کلاسیک و نقد ادبی است.

در فرصتی که دست داد با او درباره زبان فارسی و مولوی به گپ و گفت نشستیم.

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید؛

* آقای جامی از چه سالی تدریس را شروع کردید؟

تقریباً از سال ۱۳۸۰ تدریس را آغاز کردم؛ البته در حالی که تدریس می‌کردم با استفاده از بورسیه جهت ادامه تحصیل عازم کشور تاجیکستان شدم. مقطع کارشناسی ارشد و دکتری، سال ۲۰۱۶ ختم دوره دکترای من بود.

* پس همزمان که مشغول تحصیل مقطع دکتری بودید، تدریس هم می‌کردید.

نه در دوره تحصیل تدریس نمی‌کردم. پیش از آن تدریس را شروع کرده بودم. تا رفتن به بورسیه. زمان ما این‌طور بود که معمولاً آنهایی که با درجه ممتاز فارغ التحصیل می-شدند می‌توانستند عضو کادر علمی دانشگاه باشند و سپس ادامهٔ تحصیل در مقاطع بالاتر بدهند.

* در هرات تدریس می‌کردید؟

بله، در دانشگاه دولتی هرات افغانستان. در حال حاضر هم مسئول برنامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات هستم، عضو هیئت علمی و مسئول کمیته فرهنگی دانشکده. و نیز سردبیر فصل‌نامه اندیشه، ژورنال بین‌المللی دانشگاه. در کنار امور دانشگاهی ریاست انجمن ادبی هرات را نیز عهده دارم. اجازه بدهید راجع به انجمن ادبی هرات خدمت شما توضیحات مختصری بدهم چون در کارنامه فرهنگی این دیار نقطه عطفی است آخر هرات پایتخت فرهنگی کشور ماست. این انجمن، نخستین انجمن ادبی است که در افغانستان در سال ۱۳۰۹ شمسی تأسیس شد و یک سال بعد از آن، انجمن ادبی در مرکز کشور یعنی کابل آغاز به فعالیت کرد. انجمن ادبی هرات نزدیک به یک قرن سابقه دارد و معمولاً بزرگان ادبی معاصر خطّه هرات به این انجمن تعلقی داشتند.

در تمام این مدت انجمن همواره فعالیت داشته و کارهای جدی در عرصه فرهنگ و ادب به ویژه زبان و ادبیات فارسی انجام داده است. در حال حاضر نیز در بخش چندگانه فعالیت دارد: یک بخش به نام کانون جوانان دارد که مسئول کشف، جذب و پرورش استعدادهای جوان‌هاست. بخش شعر دارد بخش داستان دارد، کارگاه‌های نقد دارد، چاپ و رونمایی کتاب و همچنین جلسات و همایش‌های مختلف در حوزه ادبیات در انجمن ادبی برگزار می‌شود. در کنار اینها فصل‌نامهٔ «اورنگ هشتم» را نیز داشته است. خوشبختانه در همه دوره‌ها با همه محدودیت‌ها انجمن نفس کشیده و همیشه خانم‌ها حضور پررنگ داشته‌اند هنوز هم بخش خانم‌ها فعال است، منتها با شرایط خاص و ویژه.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

* ظاهراً با شرایط امروز فعالیت خانم‌ها سخت است!

دشوار است. اما با همه محدودیت‌ها جلساتشان برگزار می‌شود. جلسات قبلاً مختلط بود ولی الان به تفکیک هفته‌ای یک روز آقایان و یک روز بانوان، جلسه نقد شعر و داستان دارند.

ما دست‌اندرکاران حوزه ادبیات و زبان، به مثابه سربازانی هستیم که همواره به دفاع و حراست از زبان فارسی ایستاده‌ایم. این توقع را از هم زبان‌های خود داریم که در این راستا و در این امر مقدس بیش از پیش یاری‌گرمان باشند. زمانی هست که گویندگان در جهت ارتقا و غنامندی زبان تلاش می‌کنند، و قطعاً دستاوردهایی هم دارند و زمانی هم حمایت * این روزها وضعیت زبان فارسی در افغانستان چه‌طور است؟ با توجه به اینکه اصلاً عنوان دانشگاه‌ها را برمی‌دارند و به زبان پشتو، پوهنتون می‌گویند.

خب زبان فارسی زبان تمدنی عظیم و کهن، با قلمرو وسیعی از گویندگان و و حامل بخش بزرگی از میراث بشری است؛ با افتخار داشتن مشاهیر بزرگ فرهنگی. پس قطعاً زبانی نیست که به راحتی آسیب ببیند اما مستلزم حراست و توجه گویندگان به‌ویژه متصدیان امور فرهنگی و زبانی است. می‌خواهم کوتاه عرض کنم که ما دست‌اندرکاران حوزه ادبیات و زبان، به مثابه سربازانی هستیم که همواره به دفاع و حراست از زبان فارسی ایستاده‌ایم. این توقع را از هم زبان‌های خود داریم که در این راستا و در این امر مقدس بیش از پیش یاری‌گرمان باشند. زمانی هست که گویندگان در جهت ارتقا و غنامندی زبان تلاش می‌کنند، و قطعاً دستاوردهایی هم دارند و زمانی هم حمایت.

* افغانستان چه زبان‌هایی دارد و هر کدام حدوداً چند درصد گویشوَر دارند؟

سوال بسیار خوبی است اما تخمینش بسیار دشوار است. زبان غالب مردم افغانستان قطعاً با توجه به قومیت‌هایی که آنجا وجود دارد، زبان فارسی و سپس پشتو بوده است. زبان پشتو در کنار زبان فارسی به عنوان دو زبان رسمی کشور تعریف شده است. اما زبان‌های دیگر چون؛ ترکمنی، ازبکی، پشه‌یی، نورستانی و بلوچی هم گویش‌های هستند که با توجه به ساختار تنوع قومیتی در افغانستان وجود دارد. اما در کل می‌شود گفت که زبان غالب، که بیشتر مردم بدان تکلم می‌کنند، زبان فارسی است. البته این برمی گردد به توانمندی بالایی که زبان فارسی دارد؛ معمولاً در قلمروی که زبان‌های مختلف وجود دارد، زبان قوی‌تر که دارای ظرفیت بیشتری هست قطعاً زبان غالب می‌شود، در این شک نیست. در افغانستان هم همین‌طور است.

نمی‌شود به این اکتفا کرد که چون فلان زبان از قوم دیگری هست باید حتماً به زبان خودش سخن بگوید، نه. خیلی از اقوام هستند که زبان دیگری دارند ولی به فارسی تکلم می‌کنند و شاید آشنایی کمی هم با زبان خودشان دارند، اتفاقاً از این نمونه کم هم نیست. حالا، زبان غالب، زبان فارسی است یعنی من می‌خواهم این‌طور خدمت شما مطرح کنم که غالباً افغانستانی‌ها زبان فارسی را بلدند. مثلاً اگر شما به یک منطقهٔ ازبک تبار بروید، قطعاً آنها زبان فارسی را می‌داند ولی لزوماً عکس آن چنین نیست که یک فارسی زبان حتماً زبان ازبکی را بداند! این مثال بر همه زبان‌ها مصداق دارد.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

*در ایران هم همین‌طور است؛ یعنی مثلاً ترک‌ها یا کردها یا بلوچ‌ها فارسی می‌دانند ولی ممکن هست به زبان خودشان صحبت نکنند.

بله؛ البته با یک مقدار تفاوت. در مناطق پشتون نشین، کم و بیش با زبان فارسی آشنایی دارند ولی زبان تکلم‌شان پشتوست. در آن مناطق وقتی شما فارسی صحبت کنید قطعاً می‌دانند، مشکل شما حل می‌شود.

* مناطق پشتون‌نشین کجای افغانستان هستند؟ شمال یا شرق؟

شما از سرزمینی صحبت می‌کنید که به نوعی مهد زبان فارسی است. در چنین سرزمینی بدون شک مردم با میراث ادبی گذشته‌شان سخت عجین هستند. قطعاً با شعر و ادبیات آشنایی دارند و خیلی از مشاهیر ادبی ما نزدشان جنبه تقدس دارد. جالب است بدانید که در مکتب‌خانه‌ها و مساجد، در کنار کتب دینی که طلاب می‌خوانند، دیوان حافظ و سعدی و مثنوی معنوی خوانده می‌شود مناطق جنوب و جنوب شرق افغانستان، استان‌های قندهار، هلمند، فراه، زابل، ارزگان، ننگرهار، پکتیا، پکتیکا و لوگر. باز جالب است در برخی از این استان‌ها مانند فراه مردم بیشتر با زبان فارسی صحبت می‌کنند. استان‌های دیگر مثل کابل، هرات، بادغیس. غور، پروان، بدخشان، تخار، فارسی صحبت می‌کنند و در استان‌های مزار، فاریاب، جوزجان در کنار فارسی زبانان البته ترک تبارها زندگی می‌کنند.

* به‌عنوان مقدمه ورود به بحث مولانا، شعر و ادبیات چقدر بین مردم افغانستان جایگاه دارد؟ مثلاً از چه شاعرانی بیشتر شعر می‌خوانند؟ عادت به شعرخوانی یا استفاده از ضرب المثل بین مردم وجود دارد؟

شما از سرزمینی صحبت می‌کنید که به نوعی مهد زبان فارسی است. در چنین سرزمینی بدون شک مردم با میراث ادبی گذشته‌شان سخت عجین هستند. قطعاً با شعر و ادبیات آشنایی دارند و خیلی از مشاهیر ادبی ما نزدشان جنبه تقدس دارد. جالب است بدانید که در مکتب‌خانه‌ها و مساجد، در کنار کتب دینی که طلاب می‌خوانند، دیوان حافظ و سعدی و مثنوی معنوی خوانده می‌شود. در طاقچه‌های خانه‌های، مردم افغانستان کتاب خواجه حافظ را در کنار قرآن و حدیث گذاشته است و شعرخوانی به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اصیل فرهنگی وجود دارد.

درباره ضرب‌المثل‌ها باید گفت در زبان عامیانه قطعاً صورت اصیل گذشته خودش را بیشتر حفظ کرده است. می‌شود گفت حتی زبان فارسی به صورت عام قبل ورود بی حد و حصر واژه‌های دیگر، و حضور فضای مجازی اصالت خودش را بسیار خوب حفظ کرده بود؛ البته اصل تحول زبان یک اصل زبان شناسی است که من وارد این بحث نمی‌شوم که روند طبیعی است، و گاهی وقت‌ها جنبه مثبت هم دارد، بر ظرفیت زبان افزوده می‌شود و گاهی هم جنبه منفی دارد و متأسفانه زمانی زبان را با نوعی انحطاط مواجه می‌سازد، چنان‌که این اواخر کم و بیش در افغانستان و هم با تأسف در ایران، الان با این روند مواجه ایم. متأسفانه این واژه‌های دخیل و بیگانه چنان بین مردم و به ویژه قشر جوان فراگیر شده و این اصطلاحات فضای مجازی طوری در کاربرد زبان جای گرفته که سخت دردآور است تا آنجا که آدم با زبان احساس بیگانگی می‌کند.

* مردم افغانستان بیشتر از چه شاعرانی شعر می‌خوانند؟ به حافظ اشاره کردید. دیگران چه؟

خب قله‌های شعر در افغانستان سعدی، مولانا، حافظ، فردوسی هستند که این‌ها چهره‌های شاخص و نمادهای برازنده شعر ما هستند. این میان آن‌چه در ایران کمتر هست ولی در افغانستان در کنار این بزرگان فضای بیشتری از شعر کشورمان را به خصوص در قرن گذشته تسخیر کرده، بی دل دهلوی است.

* صائب هم می‌خوانید؟

بله. صائب هم می‌خوانیم ولی بی دل توانسته جایگاه بسیار ویژه ای داشته باشد. البته بی دل مدتی از چرخه توجه در ایران خارج بود اما حالا نسبت به گذشته بیشتر در محراق توجه قرار گرفته است. در افغانستان و نیز فرا رودان بی دل همچنان جایگاه خاص داشته است. این تأثیرگذاری هنوز هم در افغانستان وجود دارد. اما این به آن معنا نیست که جایگاه حافظ، سعدی، فردوسی، خیام و به ویژه مولانا پایین بوده باشد، نه، قطعاً نه. برنامه‌های بزرگداشت مولانا و مثنوی خوانی جزو برنامه‌هایی است که همواره در افغانستان وجود برگزار می‌گردد.

غیر از افغانستان و ایران، ۱۲ کشور دیگر هم جزئی از یک دایره مدنیتی و فرهنگی به‌حساب می‌آیند که در این میان مولانا به‌عنوان یکی از ستون‌های استوار این تمدن همه مرزها را درنوردید و در واقع بیشتر معرّف این بزرگ‌مدنیت به جهان شد. از منظری زمانی که از مدنیت بزرگ و هویت مشترک یاد می‌کنیم، این مؤلفه‌های مشترک یک درهم تنیدگی فرهنگی ایجاد می‌کند و باز مولاناست که توانسته این پیوندها را به زیبایی تمام آئینه داری کند مولانا در مدارس و دانشگاه‌ها، در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و بالاتر، قطعاً جزو برنامه‌های درسی‌شان است. همچنین در حوزه‌های دیگر به صورت آزاد در نهادهای ادبی، انجمن‌ها، کانون‌های ادبی قطعاً به مولانا پرداخته می‌شود. از این‌ها که بگذریم حتی در نحله‌های عرفانی و گرایش‌های مختلف قطعاً توجه به آثار مولانا یکی از برازندگی‌های کار آنهاست. حتی در سخنرانی‌ها، استناد به غزلیات و مثنوی مولانا یکی از ابزارهای زیبایی آفرین و تزئین کننده کلام سخنوران ماست.

* با توجه به اینکه مولوی متولد بلخ است، فکر می‌کنم کاملاً طبیعی است که مردم نسبت به شاعری که هم شهر یا هم کشور و هموطن خودشان است عِرق داشته باشند و خدا را شکر که این اقبال وجود دارد و اینجا گسست ایجاد نشده.

بدون شک آن‌چه شما گفتید هست ولی همه بحث آن نیست، چون مولانا فراتر از این بحث‌هاست و این، برمی‌گردد به بزرگی جایگاه مولانا و نظام فکری و اندیشه‌های او. فکر می‌کنم دعوا سر هویت و انتصاب مولوی به یک کشور، محصول نوعی کوتاه اندیشی باشد وگرنه مولوی مربوط به همه است، مربوط به انسانیت، و تمام بشریت است؛ البته در قرن‌های اخیر وقتی که این مرزهای سیاسی بین این قلمرو کشیده شد، این بحث‌ها هم آهسته آهسته رنگ گرفت وگرنه اگر درست بیاندیشیم، ما محصول یک مدنیت مشترکیم.

نخست بدانیم که غیر از افغانستان و ایران، ۱۲ کشور دیگر هم جزئی از یک دایره مدنیتی و فرهنگی به‌حساب می‌آیند که در این میان مولانا به‌عنوان یکی از ستون‌های استوار این تمدن همه مرزها را درنوردید و در واقع بیشتر معرّف این بزرگ‌مدنیت به جهان شد. از منظری زمانی که از مدنیت بزرگ و هویت مشترک یاد می‌کنیم، این مؤلفه‌های مشترک یک درهم تنیدگی فرهنگی ایجاد می‌کند و باز مولاناست که توانسته این پیوندها را به زیبایی تمام آئینه داری کند؛ و همینجاست که می‌توانیم مولانا را نماد بارز این درهم تنیدگی فرهنگی بدانیم. اما مهم اینست که مولانا با اندیشه والایی که داشت توانست این مرزها را درنوردد و حتی آهسته آهسته از مرزهای جغرافیایی هم گذشت و دیگر حتی در مرزهای فرهنگی هم محصور نماند و مخاطب مولانا شد انسانیت، مخاطب مولانا شد تمام جهان و بشریت.

* اگر زمانی می‌توانستیم بگوییم مولوی میراث زبان فارسی یا میراث تمدن ایران یا میراث تمدن اسلامی است، الان می‌توانیم بگوییم مولوی میراث بشریت است!

دقیقاً. ببینید، مولانا فراتر از مکان است. می‌شود گفت مولانا جلوتر از از زمان خودش اندیشیده است. وقتی فرد جلوتر از زمان خودش می‌اندیشد قطعاً نمی‌شود او را محدود کرد و به قولی همان بی‌رنگِ بی‌رنگ است. مولانا به هیچ رنگی تعلق ندارد. نکته‌ای که می‌خواهم خدمت شما بگویم این است که ما در طول تاریخ مشاهیری داریم که در تاریخ اند؛ یعنی در یک مقطع، در یک بازه زمانی و مکانی و با توجه به اقتضائات خاص، هستند، می بالند، رشد می‌کنند، می‌مانند و می‌روند. ولی بعضی انسان‌ها و علمای فرهیخته و ربانی داریم که اینها بر تاریخ اند، در تاریخ نیستند. در واقع اینها دیگر مقید به زمان، مکان، و حتی فرهنگ خاص نیستند. مولانا قطعاً یکی از مثال‌های اعلا و برازنده انسان‌هایی است که بر تاریخ است. به‌همان گونه حافظ، سعدی، فردوسی و… قطعاً از جمله انسان‌هایی هستند که بر تاریخ اند. جامعیت نظام فکری که اینها دارند، پاسخگوی پرسش‌های مختلف در همه زمان‌ها و مکان‌هاست.

علاقمندم اینجا نقل قولی از مرحوم قیصر امین پور شاعر معاصر بگویم. اصلاً شعر معاصر چیست؟ ما چه تعریفی از ادبیات معاصر داریم؟ قیصر امین پور معتقد است که هر متنی که بتواند پاسخ انسان امروزی را در خود داشته باشد آن متن معاصر است، به رغم اینکه هشت یا ده قرن جلوتر تولید شده باشد؛ اتفاقاً بی راه هم نمی‌گوید و دقیق هم هست. به همین خاطر هم هست که ما امروز می‌توانیم خیلی از پرسش‌های خودمان را در شعرهای حافظ، سعدی و به ویژه مولانا بیابیم! و نکته اساسی دیگری که من معمولاً در قبال مولانا به ذهن دارم این است که ما این اجازه را نداریم که مولانا را به نفع یک ایدئولوژی، یک اندیشه و یک هدف خاص مصادره کنیم. مولانا ممکن است برای هر کدام از دیدگاه‌ها پاسخ داشته باشد و هر دیدگاه بتواند آن پیش فرض‌های خودش را در کلام مولانا بیابد، اما اجازه نداریم که مولانا را به نفع یک دیدگاه مصادره کنیم.

مولانا معرّف مدنیت بزرگ به جهان شد؛ زبان فارسی به راحتی آسیب نمی‌بیند اما حراست می‌خواهد

* اگر بخواهید دو بیت از مولوی یا یک غزل از دیوان شمس انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کنید؟

خیلی دشوار است! اجازه بدهید انتخاب نداشته باشم. لابه‌لای گفتگو شاید ابیاتی به مناسبت‌هایی برای شما خواندم ولی این بسیار دشوار است. گاهی وقت‌ها وقتی من در دانشگاه مثنوی درس می‌دهم، گاهی به یک اعجاز زبانی از مولانا می‌رسم که عجیب متحول می‌شوم. خب فقط همین نیست، به دیوان شمس که مراجعه می‌کنید در واقع می‌شود گفت اوج کلام را در حد اعجاز می‌بینید. بنابراین هر بیتی از مولانا انتخاب کنم و برای شما بخوانم، جفایی است که در حق ابیات دیگر انجام داده‌ام و به خودم اجازه نمی‌دهم که این کار را انجام دهم.

* گفتید در دانشگاه، مثنوی درس می‌دهید، بیشتر چه سرفصل‌هایی را؟

اول اجازه بدهید بگویم در دانشگاه‌های ما چه‌قدر توجه به مولانا هست. یکی از دوره‌هایی که در دوره کارشناسی ارشد درس می‌دهیم مولوی شناسی است، به این خاطر تمرکز روی مولاناست. در بخش لیسانس البته حوزه بندی شده در افغانستان و ما به یک دانشگاه اکتفا نکردیم؛ مثلاً در دانشکده ادبیات شهر مزار، زادگاه مولانا، در مقطع کارشناسی مضمونی دارند به نام مولانا شناسی. در کابل بی دل شناسی دارند. در هرات جامی شناسی دارند؛ یعنی یک اصل توافقی هست در فضای آکادمیک ما. اما بر اساس اعتبار و بزرگی مولانا در دانشگاه‌های متفاوت تدریس مثنوی داریم. طی دو ترم این مضمون تدریس می‌شود. باز جالب است بدانید که ما در بخش فوق لیسانس هم در دو ترم یا دو سَمِستر به اصطلاح خودمان، مولانا شناسی درس می‌دهیم. یعنی دانشجویان ما حتماً باید با زندگی، اندیشه و آثار مولانا آشنا باشند.

از دیدگاه مولانا عشق صرفاً به رابطه بین دو فرد یا رابطه معبود و عبد در عشق عرفانی گفته نمی‌شود؛ بلکه عشق از دیدگاه مولانا عشقی است که در بین همه هستی ساری و جاری است: یعنی از عشق به جهان گرفته تا عشق بین دوتا دوست، عشق بین پدر و فرزند و همه چیز را در بر می‌گیرد اما این‌که فرمودید ما اینجا چه سرفصل‌هایی درس می‌دهیم؟ باید بگویم ما متن شناسی، متون تعلیمی و متون غنایی داریم. در متون تعلیمی تمرکز بر مقدمه مثنوی معنوی و بعد یکی از داستان‌ها به انتخاب استاد و به صورت متناوب گزینش می‌شود. همچنین علاوه بر مثنوی، سنایی، خاقانی و مشاهیر دیگر، تدریس می‌شود.

* دلیل جهانی‌بودن مولوی را چه می‌دانید؟

شاید پاسخ کلی این باشد که مولانا پیامش بشریت را بر می‌تابد. اما چنان‌که گفتم نباید مولانا را به نفع یک دیدگاه یا یک اندیشه مصادره کنیم، و باز می‌خواهم به یک اصل مهم در زمینه اشاره کنم. مفهوم عشق در آثار مولانا چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان کبیر، قطعاً به عنوان یکی از ارزش‌های جدی جهانی است او فقط در مثنوی بیش از صد و پنجاه بار از عشق یاد کرده است. در واقع از دیدگاه مولانا عشق صرفاً به رابطه بین دو فرد یا رابطه معبود و عبد در عشق عرفانی گفته نمی‌شود؛ بلکه عشق از دیدگاه مولانا عشقی است که در بین همه هستی ساری و جاری است: یعنی از عشق به جهان گرفته تا عشق بین دوتا دوست، عشق بین پدر و فرزند و همه چیز را در بر می‌گیرد. در واقع می‌شود گفت که عشق مفهوم بسیار بسیار وسیع و گسترده‌ای دارد.

به قول علی محمدی مولانا عشق را شعله حیات انسان می‌داند. این جهات مختلفی را در دیدگاه مولانا برمی تابد. تأثیرات این لطیفهٔ ربانی در دیدگاه مولانا همچنان که گفتم، از اجزای هستی گرفته تا ساماندهی عوامل اجتماعی، زدودن مفاسد و رذائل از جامعه، جهت دادن به معرفت و شناخت انسانی، ارزش‌های اخلاقی، تزکیه نفس، رسیدن انسان به مطلوب، و حتی پاسخ مناسب به مسئله شرع و حل آن، و در نهایت آماده سازی مسیر تکامل انسان را در بر می‌گیرد. از این منظر، مردی با چنین اندیشه بزرگی است که می‌تواند برای جهان بشریت پیام داشته باشد. من می‌توانم برای هر کدام از این مواردی که خدمت شما عرض کردم مثال بیاورم.

البته که جانمایه اصلی و رکن بنیادین مشرب عرفا و فلاسفه اشراقی هم عشق می‌دانند حتی عشق را اصل بر نظم جهان دانسته‌اند. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم اما مولانا برای هر کدام از این مؤلفه‌ها، دیدگاه و مقوله‌هایی دارد. مثلاً می‌گوید:

دور گردون‌ها ز موجِ عشق دان!

گر نبودی عشق، بفسُردی جهان

کوه‌ها چون ذره‌ها سرمست تو

نقطه و پرگار و خط در دست تو

یعنی می‌گوید ساختمان عالم از تجمع ذرات تشکیل شده است. از دید مولانا جهان با نیروی عشق در تکاپوست. یا مثلاً در آن داستان بسیار زیبا می‌گوید:

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

حالا در این بیت، علاوه بر آن معنای مقصود مصرع نخست که اشاره به معراج پیامبر بزرگوار اسلام دارد، و در مصرع دوم اشاره به داستان حضرت موسی و کوه طور دارد، در عین حال با مفهوم کلی‌تری مواجه است. حتی مولانا مشکلات را به وسیله عشق رفع می‌کند. در دیوان شمس می‌گوید:

گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد

از برقِ این زمرّد هین دفع اژدها کن

به هر حال عشق را به عنوان وسیله‌ای می‌داند که می‌تواند در مقابل بخل، حسد و همه بدی‌ها مقابله کند. حتی به قول خودش در مثنوی:

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

می‌بینیم که مولانا صد و چند بار به این واژه اشاره می‌کند و در واقع مولانا شاید محبت ورزیدن و عشق ورزیدن را بهترین نسخه برای بشریت و جهان امروز می‌داند. در عصر حاضر نگاه می‌کنیم و می‌بینیم چه‌قدر این را کم داریم. اگر از این منظر به روابط انسانی امروز بنگریم، حالا از روابط دو انسان گرفته تا روابط بزرگ‌تر در سطح کشورها، در سطح منطقه و در سطح جهان، خیلی از معضلاتی که انسان امروز به شدت با او درگیر است، می‌بینیم از فقدان این ارزش انسانی است. این است که بارها گفتم، گسست ما از میراث ارزشی گذشته مان موجب خیلی از مشکلاتی است که امروز در جهان داریم.

* آن حرفی که از قیصر نقل کردید کاملاً مصداق دارد؛ حالا چه در مورد شاهنامه، چه مثنوی، چه بوستان و گلستان و … دیروز شاهنامه و هفت پیکر را می‌خواندم. گاهی فکر می‌کنم چقدر این ابیات مدرن‌اند؛ یعنی امروز اگر شاعری بخواهد بگوید مثلاً این آدم دارد به من دروغ می‌گوید، شاید هرگز نتواند به خوبی فردوسی بگوید: «دلت با زبان هیچ همسایه نیست / روان تو را از خرد مایه نیست». یا شاید نتواند به خوبی مولوی بگوید: «از تو جهان پر بلا همچو بهشت شد مرا / تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من»

حتی عرفان مولانا هم یک مقدار متفاوت است. آن عرفانی که منجر به انزوای اجتماعی می‌شود، در عرفان مولانا نیست. عشقی که در عرفان مولانا مطرح است آن را تسری می‌دهد در زندگی معمولی انسان و به همین خاطر می‌بینیم که چقدر نقش عشق محوری است در کلام مولانا؛ چه در مثنوی و چه در دیوان کبیر و حتی در تمثیلاتی که مولانا دارد، منظورش این است که انسان باید در جهان زندگی کند. چنان‌چه انسان مثل یک کشتی است اما معتقد است که تمام این نعمات دنیوی به مثابه آب است که این کشتی بتواند به سرمنزل مقصود برسد ولی نباید این آب به داخل کشتی رسوخ کند، یعنی اگر آن نعمات هدف قرار بگیرد این کشتی غرق خواهد شد!

* این نگاه عرفانی مولانا، جهان را جای بهتری برای زیستن می‌کند و نسخه بهتری از انسان را تحویل می‌دهد. کاملاً با عرفان‌های زهدگرایانه یا ریاضت‌های عجیب و غریب فاصله دارد.

این تمثیل بسیار دقیق و زیباست. مولانا همه امور زندگی عادی را به رسمیت می‌شناسد و لازم می‌داند. ولی اعتقاد دارد این‌ها نباید هدف باشند. عرفان مولانا عرفان متفاوتی است و هیچ منافاتی با زندگی و روال طبیعی اجتماعی ندارد. به همین خاطر هم هست که امروزه دیدگاه مولانا چقدر والا، همگانی و به جهان بشریت نزدیک است.



منیع: خبرگزاری مهر

کسی با کتاب عروض و قافیه شاعر نمی‌شود؛ دعواهای وحشتناک دهه‌های ۲۰ تا ۷۰


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: امروز ۱۹ دی سالروز تولد شاعر، منتقد و طنزپرداز اسماعیل امینی است که از پدر و مادری اهل خلخال واقع در استان اردبیل، در ۱۹ دی ۱۳۴۲ متولد شده است. امینی از آن دسته شاعران و منتقدان حوزه شعر است که ارتباط جدی و مستمر با شاعران جوان دارد. به همین دلیل بسیاری او را یکی از معلمان نسل تازه شاعران جوان می‌دانند.

از اسماعیل امینی کتاب‌های بسیاری در شعر، طنز، نقد ادبی و آموزش شعر منتشر شده است که «دکتربازی» مجموعه‌شعر طنز، «لبخند سعدی» نگاهی به طنزآوری در غزل سعدی، «جلسه شعر» آموزش شعر، «به زبان فارسی» روایت‌هایی از دل‌بستگی به فرهنگ، ادب و زبان فارسی از آن جمله هستند.

به بهانه تولد این شاعر به سراغش رفتیم و ضمن احوالپرسی، درباره آثار تازه و فعالیت‌های اخیرش گپ زدیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید؛

* آقای امینی، تولدتان مبارک! این روزها مشغول چه کاری هستید؟

از شما متشکر هستم که به یاد بنده بودید. شغل اصلی من درس دادن است و این روزها بیشتر مشغول تدریس هستم. البته در کنار تدریس، یک مقدار هم می‌نویسم. از آخرین کارهایی که کردم سه تا کتاب درباره آموزش وزن، قافیه و فنون شعری است که سعی کردم با زبان خیلی ساده مقدمات شعر را به شاعران نوقلم آموزش بدهم. این کتاب‌ها را نشر ایهام با اسم‌های «وزن شعر بیاموزیم»، «قافیه بیاموزیم» و «فنون شعر بیاموزیم» منتشر کرده است و از آنها استقبال خیلی خوبی هم شده است. خیلی جاهایی که کارگاه و دوره آموزشی می‌گذارند از این کتاب‌ها استفاده می‌کنند.

یک کتاب هم قبل از آن برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نوشتم که اسمش «کارگاه شعر» است. این کتاب به عنوان منبع آموزشی برای مربی‌ها استفاده می‌شود. مربی‌های ادبی کانون این کتاب را می‌خوانند تا برای کودکان و نوجوانان تدریس کنند. در این کتاب تقریباً تمام مقدمات مربوط به شعر را به زبان خیلی ساده نوشته‌ام. کتاب خیلی پر زحمتی هم بود، چون باید همه مباحث شعر را به زبان ساده منتقل می‌کردم و به مربی‌های کانون کمک می‌کردم که بتوانند خیلی راحت شعر را آموزش ببینند و آموزش بدهند.

* در حوزه طنز هم کتاب آموزشی نوشته‌اید؟

بله. یک کتاب دیگر هم با عنوان «کارگاه طنز» کار کردم که آموزش طنز است و انتشارات روزبهان آن را چاپ کرده است.

* یک کتاب آموزشی دیگر درباره شعر دارید که نام آن «جلسه شعر» است و بیشتر مناسب شاعران جوان است. این‌طور که فهمیدیم در سال‌های اخیر به صورت جدی روی آموزش شعر به نسل جوان متمرکز بوده‌اید. دغدغه آموزش به نوجوانان و جوانان از کجا ریشه می‌گیرد؟

ما برای آموزش مبانی شعر و فنون شعری دو نوع کتاب داریم؛ گروهی کتاب‌های دانشگاهی هستند که خیلی به کار بچه‌هایی که کار خلاقه می‌کنند نمی‌آیند و بیشتر به درد پژوهشگران حوزه ادبیات می‌خورند. مثلاً کسی با کتاب‌های عروض و قافیه شعر را یاد نمی‌گیرد.

واقعاً با آموزش عروض نمی‌توانی شعر را یاد بگیری. به خاطر همین خلأ بود که تصمیم گرفتم در حوزه آموزش شعر متمرکز بشوم. به نظرم رسید ما باید منابعی داشته باشیم که هم از نظر علمی قابل اتکاء باشد و هم بتواند شعر را با زبان ساده و قابل فهمی به شاعران آموزش دهد.

* خودم هنوز با کتاب‌های عروض و قافیه را ارتباط برقرار نکرده‌ام! اکثر شاعران هم همین‌طور هستند؛ یعنی کتاب‌های عروض و قافیه کمکی به شاعر شدن آنها نکرده است.

بله. آقای دکتر شفیعی در یکی از کلاس‌هایش گفته بود عروض را ناموزونان اختراع کرده‌اند برای ناموزونان؛ چون آنکه موزون است، با عروض تغییری نمی‌کند. مرحوم دکتر حمیدی هم در کتاب عروضش نوشته بود عروض انتقام بی‌هنران است از هنرمندان!

واقعاً با آموزش عروض نمی‌توانی شعر را یاد بگیری. به خاطر همین خلأ بود که تصمیم گرفتم در حوزه آموزش شعر متمرکز بشوم. به نظرم رسید ما باید منابعی داشته باشیم که هم از نظر علمی قابل اتکاء باشد و هم بتواند شعر را با زبان ساده و قابل فهمی به شاعران آموزش دهد. ما الآن یک تعداد کتاب داریم که بعضی شاعران آنها را تنها با تکیه به تجربه خودشان نوشته‌اند؛ یعنی غالب آنها تکیه‌گاه علمی ندارد. علم افواهی است و فقط از این دهان به آن دهان چرخیده است. از این کتاب‌ها هم متاسفانه زیاد داریم. مثلاً یک عالم کتاب درباره شعر امروز و تفاوت شعر امروز با شعر کهن داریم که غالباً پر از غلط هستند. همین غلط‌ها را هم تمام کتاب‌ها پشت سر هم تکرار کرده‌اند.

* مثال هم می‌زنید؟

مثلاً فرض کن یک چیزی داریم به عنوان زبان امروز و زبان دیروز. یا اینکه یک‌بار نیما گفته که شعر کهن همه‌اش ذهنی بوده است و شعر امروز همه‌اش عینی است؛. این افراد همین جمله را مدام تکرار می‌کنند. بدون تحقیق و مطالعه، و بدون نگاه کردن و بررسی کردنِ نمونه‌های قدیم و جدید، همین جمله را مدام تکرار می‌کنند.

* در کتاب «جلسه شعر» هم به تعدادی از این مشهورات غلط اشاره کرده‌اید. درست است؟

بله. بخشی از این مشهورات غلط را نوشته‌ام، ولی هنوز در کتاب‌هایی که می‌نویسم به این مشهورات غلط اشاره می‌کنم. مثلاً می‌بینی فلان نویسنده در صفحه پنج کتابش مشخصه‌هایی برای شعر امروز معرفی کرده و گفته که شعر امروز این ویژگی‌ها را ندارد، ولی دقیقاً در صفحه بعد که نمونه‌های عالی شاعران برجسته را نوشته، دقیقاً همان ویژگی‌ها حضور دارند. من یک‌بار نوشتم لااقل کتاب خودتان را بخوانید. مثلاً فرض کنید گفته شعر امروز دیگر کلمات فشرده ندارد، یعنی به جای اگر از «گر» استفاده نمی‌شود؛ اما در صفحه بعدی از منزوی و سیمین و اخوان مثال زده و می‌بینی که در شعرشان از این کلمات استفاده کرده‌اند. نویسنده هم دقیقاً از همان بیت‌هایی استفاده کرده که نقض حرف خودش است! این می‌شود علم انتزاعی و بدون تحقیق که متاسفانه در این روزگار زیاد می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم.

* همین مشهورات غلط است که باعث شده آموزش شعر را جدی بگیرید؟

بله. و مشهورات غلط و تجویزهای قطعی به شاعران جوان. ببینید ما وقتی که کار علمی می‌کنیم، نمی‌توانیم تجویز کنیم. ما باید جوانب یک موضوع را بررسی و معرفی کنیم. کسی که کتاب یا پژوهش ما را می‌خواند، خودش انتخاب می‌کند که این گونه کار کند یا آن گونه کار کند. اگر من آمدم و اصولی برای شعر گذاشتم و یک مسیر خاص را تجویز کردم و گفتم این پنج تا مشخصه از مشخصه‌های شعر امروز است و هرچه غیر از این است شعر امروز نیست؛ این دیگر منطقی نیست. بعضی از این دوستان تجویزهایی می‌دهند که به راحتی می‌شود آنها را نقض کرد.

این اطلاعات از کجا می‌آید که می‌گویند زبان شعر امروز این‌گونه است؟ مگر من نباید کتاب‌ها را بررسی کنم؟ مشخصه‌های شعر امروز که از تمایلات من نمی‌آید. من باید شعر منزوی و بهمنی و سیمین و بزرگان شعر امروز را بخوانم و بعد بگویم برآیند زبان شعر امروز، این‌هاست. به دلخواه من و شما هم نیست. بعضی‌ها به این نکته توجه نمی‌کنند. من تلاش کرده‌ام در آثاری که نوشته‌ام، کار تجویزی نکنم. من توصیف می‌کنم و منابع معتبر را معرفی می‌کنم، برای اینکه راه باز شود و شاعر بتواند خودش راهش را پیدا کند. یک کتابی هم اخیراً کار کردم که در حیطه طنز است. من به خاطر دلبستگی که به طنز دارم، کتاب «تاریخ طنز مطبوعاتی» را برای نوجوانان نوشته‌ام و اینجا هم سعی کرده‌ام که زبان خیلی ساده‌ای داشته باشد.

* جالب است اکثر کارهای شما برای نوجوانان و جوانان است.

در این کتاب گفته‌ام طنز مطبوعاتی چه پیشینه‌ای دارد و چه تغییراتی کرده است و چه گونه‌هایی داشت است. آیا فقط ستون‌نویسی بوده؟ سعی کردم این اطلاعات را با زبانی ساده و شیرین بنویسم که خسته‌کننده نباشد؛ چون خود موضوع یک موضوع علمی است. این کتاب هم به زودی در مجموعه کتاب‌های نشر نردبان درمی‌آید.

* با این‌همه مشغله تدریس و آموزش و نوشتن کارهای آموزشی، وقت می‌کنید شعر هم بنویسید؟

بله. من معمولاً خیلی زیاد شعر کار می‌کنم. اگرچه از شعرهای تازه، کمتر منتشر می‌کنم.

* پس چرا از شما کتاب شعر جدی یا غیرطنز چاپ نمی‌شود؟

دلیلش این است که من تا امروز بیشتر شعرهای طنزم را چاپ کرده‌ام. البته مجموعه بعدی که آماده دارم، شعرهای جدی من است که منتظر شرایط مناسب برای انتشار آن هستم. بگذریم از اینکه طنزهای من هم تقریباً جدی هستند!

آدم باور نمی‌کند که بعضی از این شاعرهای جوان تنها ۲۵ سال سن دارند و به این خوبی هم شعر می‌گوید. این به این معنی نیست که هر کتاب شعری که منتشر می‌شود کتاب خوبی است؛ نه، شعر معمولی و متوسط و ضعیف هم داریم. ولی خوشبختانه داریم شعرهای خیلی برجسته و خوبی از شاعران جوان می‌خوانیم و این شاعرها کم هم نیستند.

* شما از شاعران و اساتیدی هستید که ارتباط زیاد و مستمری با شاعران جوان دارید. به صورت مرتب شعر آنها را می‌خوانید و کتاب‌هایشان را نقد می‌کنید. به نظرتان وضعیت شعر جوان کشور چگونه است؟

این نکته‌ای که عرض می‌کنم اصلاً از روی خوشبینی نیست. واقعاً بعضی از این شاعران جوان خیلی خوب و عالی و حرفه‌ای دارند کار می‌کنند. شاید یک بخشی از آن به خاطر این است که دسترسی‌ها به منابع و اساتید بیشتر شده است. در گذشته و در روزگار جوانی ما، به اساتید شعرو شاعران خوب دسترسی نداشتیم. حتی وقتی به جلسات شعر می‌رفتیم، نمی‌گذاشتند شعر بخوانیم و باید فقط گوش می‌کردیم. الآن دسترسی زیاد شده، منابع زیاد شده و شاعران به هر کتاب و مقاله‌ای که بخواهند دسترسی دارند. یک دلیل دیگر برای رشد شعر جوان هم این است که مجموعه‌ای از دعواها و جنجال‌ها که از دهه بیست و سی خیلی رایج بود، تمام شده است.

در دهه بیست دعواهای وحشتناکی بود که تا دهه هفتاد هم ادامه داشت. امروز همه آنها آرام شده‌اند. آن می‌گفت غزل شعر نیست، این یکی می‌گفت نیمایی شعر ناقصی است، دیگری می‌گفت تو عرضه نداری شعر موزون بگویی و به خاطر همین سراغ شعر سپید رفته‌ای. بعد هم معلوم شد که همه این دعواها بیهوده بوده است. شعر یک ماهیتی دارد که جدا از این دعواها است. الآن مجموعه‌شعر درمی‌آید که می‌بینی غزل دارد، رباعی هم دارد، نیمایی هم دارد، شعر سپید هم دارد. یعنی یک شاعر همه گونه‌ها را می‌نویسد. اینکه این دعواها آرام شده، به خاطر این است که شعر به کار خودش می‌پردازد، به جای اینکه مشغول دعوا باشد.

* پس شما به شعر جوان‌ها باور دارید و آن را آینده‌دار می‌دانید. نه؟

بله. خیلی عالی است. آدم باور نمی‌کند که بعضی از این شاعرهای جوان تنها ۲۵ سال سن دارند و به این خوبی هم شعر می‌گوید. این به این معنی نیست که هر کتاب شعری که منتشر می‌شود کتاب خوبی است؛ نه، شعر معمولی و متوسط و ضعیف هم داریم. ولی خوشبختانه داریم شعرهای خیلی برجسته و خوبی از شاعران جوان می‌خوانیم و این شاعرها کم هم نیستند.

* غیر از نوشتن کتاب، انجمن یا کارگاه ندارید؟

چرا. دوشنبه‌ها در حوزه هنری جلسه‌ای دارم که موضوع آن طنز در شعر سبک هندی است. دوره قبل این کارگاه «طنز در بوستان» بود و قبل از آن هم «طنز در رباعی‌های عطار» را بررسی کردیم. جلسات طنز در شعر سبک هندی به تازگی شروع شده و فکر می‌کنم تا ۱۰ جلسه دیگر هم ادامه داشته باشد. انشاالله این دوره تمام بشود، قصد دارم رباعی‌های مولانا را از منظر طنز بررسی کنم.



منیع: خبرگزاری مهر