دلاوران به تشهد رسیده‌اند، مباد؛ که من هنوز گنهکار و بی وضو باشم


به گزارش خبرنگار مهر، رضا شیبانی شاعر جوان تبریزی، شعر تازه‌ای برای حاج قاسم سلیمانی سروده است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

نگاه اگر نکند، زنده با چه رو باشم؟

دعا کنید شهیدِ نگاه او باشم

دعا کنید پس از این دو راهیِ تردید

سری به سویی و جسمی به چارسو باشم

مرا به تیغ شفا چارپاره کن ای عشق!

که من چقدر غزل‌باف و یاوه‌گو باشم

بریز خون مرا در پیاله‌ی دوران

روا مدار که یک عمر در سبو باشم

روا مدار که چشمش خمار باشد و من

چو می به ساغر و چون بغض در گلو باشم

از این فسردن آرام، دوست‌تر دارم

به باد رفته‌ی طوفانِ تندخو باشم

بگیر دست مرا ای شهید تازه نفس!

رها مکن که در این کهنگی فرو باشم

دلاوران به تشهد رسیده‌اند، مباد

که من هنوز گنهکار و بی وضو باشم

مرا شهید کن ای عشق! من نمی‌خواهم

که تن سپرده به دنیای مرده‌شو باشم…



منیع: خبرگزاری مهر

بعد از شهادت حاج قاسم دی‌ماه برایم تلخ است؛ درود حضرت عالی‌مقام! فرمانده!


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: فاطمه عارف‌نژاد در چند سال گذشته شاعر پرکاری بوده است. او بین شاعران فارسی‌زبان تنها کسی است که بیشترین شعرها را برای حاج قاسم سلیمانی، طوفان الاقصی و جبهه مقاومت سروده است. ویژگی شعرهای عارف‌نژاد درهم‌تنیدگی با دغدغه‌ها و عواطف عمیق شاعر است. همین ارتباط روحی و عاطفی شاعر با این موضوعات است که باعث شده عارف‌نژاد بیشترین شعرها را در حوادث و وقایع یکی دو سال اخیر جبهه مقاومت بنویسد و مورد توجه جامعه ادبی قرار گیرد.

چندی پیش بود که کتاب «در رکاب صبح»‌ از او توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شد؛ کتابی که همه شعرهای آن، یعنی ۴۵ غزل، درباره جبهه مقاومت بود و همه آنها از هفت اکتبر به بعد سروده شده بودند. این کتاب بود که عارف‌نژاد را بیش از پیش به جامعه ادبی معرفی کرد و آخرین موفقیت او هم عنوان برگزیده ویژه کنگره ملی شعر «شهید القدس» با موضوع فلسطین و حاج قاسم بود.

به بهانه سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی به سراغ فاطمه عارف‌نژاد رفتیم تا درباره شعرهای او در فضای جبهه مقاومت و حاج قاسم با این شاعر گفتگو کنیم.

در ادامه متن شروح این گفتگو را می‌خوانید؛

* خانم عارف نژاد، شما غیر از اینکه در یک سال گذشته در مورد جبهه مقاومت شعرهای زیادی نوشتید، در مورد حاج قاسم هم شعرهای زیادی دارید و در کنگره شهید القدس هم عنوان برگزیده ویژه را به دست آوردید. ظاهرا با چند شعر در این کنگره برگزیده شده بودید. توضیح می‌دهید؟

بله، این کنگره با محوریت شخص حاج قاسم بود و البته شعرهای پیرامون موضوع فلسطین هم در این جشنواره دیده می‌شدند. با توجه به اینکه حاج قاسم به عنوان فرمانده سپاه قدس خدمات زیادی به آرمان قدس داشتند، دوستان به این نتیجه رسیده بودند که دایره مضمونی بیشتری را در نظر بگیرند و فلسطین هم در موضوعات کنگره باشد. به همین خاطر من با تعدادی از شعرهایم درباره فلسطین و حاج قاسم در آن شرکت کرده بودم. اما عنوان برگزیده ویژه برای خود من هم یک غافلگیری بزرگ بود، چون چنین بخشی پیش از این برای جشنواره اعلام نشده بود. یعنی عنوان برگزیده ویژه در فراخوان کنگره نبود و بنا بود ۱۰ نفر برگزیده اعلام شود. این از ابتکار عمل بزرگواران بود که چنین بخشی را به خاطر من به اختتامیه اضافه کردند.

* آقای کاظمی دلیلش را در اختتامیه کنگره توضیح داد، اما از زبان شما هم بشنویم چه شد که چنین عنوانی برای شما در نظر گرفتند؟

داوری‌ شعرهای کنگره بدون اسم شاعران انجام می‌شد؛ یعنی شعرها کدگذاری شده بودند و داورها اسم شاعر را نمی‌دانستند. وقتی که داوران شعرهای نهایی را انتخاب می‌کنند، ۱۰ شعر را به عنوان برگزیدگان نهایی به دبیرخانه ارسال می‌کنند تا اسم شاعران مشخص شود. می‌گفتند وقتی که اسامی برگزیدگان را به ما دادند، فقط اسم پنج نفر بود؛ در حالی که باید ۱۰ شاعر معرفی می‌کردند. سوال کرده بودند بقیه اسم‌ها کجاست؟ جواب داده بودند که ۵ تا شعر از یک شاعر برگزیده شده است. آنجا متوجه شده بودند که بنده با ۵ شعرم به مرحله نهایی رسیده‌ام. همین اتفاق داوران را به این نتیجه رسانده بود که عنوان برگزیده ویژه را برای جشنواره تعریف کنند.

* پس شما باعث شدید چند شاعر به برگزیده‌ها اضافه شود!

بله. بعد سراغ دیگر شاعران رفته بودند و چند شاعر دیگر را که امتیازهای بیشتری آورده بودند، به برگزیده‌ها اضافه کردند. با این حال در اختتامیه ۸ نفر را معرفی کردند؛ یعنی باز هم برگزیده‌ها کامل نشدند.

* خودتان هم در اختتامیه حضور نداشتید و مادرتان به نمایندگی از شما جایزه را تحویل گرفت. چرا؟

کم سعادتی من بود. دوستان شاعر می‌دانند که من به خاطر معلولیتی که دارم، نمی‌توانم در شب شعرها و برنامه‌های زیادی شرکت کنم. متاسفانه سالن اختتامیه کنگره شهید القدس برای حضور من شرایط استانداردی نداشت. البته قرار بود اختتامیه در محل دیگری برگزار شود، اما در نهایت در سالنی برگزار شد که به خاطر پله‌های زیاد من نمی‌توانستم در آن شرکت کنم. من حتی تا جلوی سالن رودکی هم آمدم، اما چون امکان آمدن به داخل سالن نبود، برگشتم.

* می‌خواهم سوالی در مورد حاج قاسم بپرسم. زمانی را که حاج قاسم شهید شد، به یاد دارید؟ دوست دارم از حس و حال آن لحظه شما بپرسم. چون تأثیر زیادی بر شعرهای بعدی که نوشتید داشت. درست است؟

بله. به خوبی آن لحظه را به یاد دارم. روز شهادت حاج قاسم خیلی سخت گذشت. یعنی برای ما که از بچگی با حاج قاسم بزرگ شده بودیم، خیلی سخت بود. پدر من پاسدار است و زمان جنگ هم از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله و جزو نیروهای حاج قاسم بود. به خاطر همین همیشه اسم حاج قاسم در خانه ما بود. خبر شهادت سردار را هم خیلی بی‌مقدمه و ناگهانی شنیدم. تلویزیون ما روشن نبود و اصلا خبر نداشتیم چه شده است. برادرم آمد و بدون مقدمه گفت «حاج قاسم شهید شد». به برادرم گفتم «نه، خبر تکذیب می‌شه». تلویزیون را روشن کردیم و دیدیم که خبر شهادت سردار در زیرنویش شبکه خبر اعلام شد. آن موقع بود که مطمئن شدم و اولین شعری هم که برای شهادت سردار گفتم، یکی دو ساعت بعد از شهادت ایشان بود. البته من از قبل هم برای ایشان شعر داشتم؛ یعنی حتی زمان حیات حاج قاسم هم توفیق داشتم که برای ایشان شعر بنویسم. آن قدر این شخصیت الهام بخش بود که همان موقع هم ما شعر داشتیم، ولی اولین شعرم را همان لحظات بعد از شهادت نوشتم.

* شعری که چند ساعت بعد از شهادت حاج قاسم نوشتید چه شعری بود؟ به یاد دارید؟

این غزل بود:

درود حضرت عالی‌مقام! فرمانده!

سلام تازه‌شهیدا! سلام فرمانده!

چقدر زخمِ نبودت عمیق و جان‌فرساست

کجاست داغ تو را التیام فرمانده؟

خوشا به حال دل پاره‌پاره‌ات که رسید

به وصل دوست _علیه السلام_ فرمانده

تو صبح شب‌شکنی کی غروب خواهی کرد؟

شب است و غرق خیالات خام فرمانده

کجا شعاع شهادت به خون کشیده شود؟

کِی آفتاب شود قتل عام فرمانده؟

بتاب از افق انتقام بر عالم

که خواب خوش به حرامی حرام فرمانده

از آن‌طرف که تویی رمز حمله‌ای دیگر

از این‌طرف همگی احترام فرمانده

قسم به خون تو که ذوالفقار ما امروز

برون کشیده شده از نیام فرمانده

ببین که ما همه پا در رکاب خون توییم

سپاهیان پیاده‌نظام فرمانده

بیا دوباره که فرماندهی کنی یارا

بخوان، بخوان رجز انتقام فرمانده

شهید زندۀ قوم مقاومت بودی

شهادتت شده حسن ختام فرمانده

تویی تمام‌ترین آرزوی هر شاعر

و من همین غزل ناتمام فرمانده…

* شعر نوشتن در آن وضعیت حالت عجیبی است. یعنی غلیان احساسات و غلبه عواطف عمیق به قلم شاعر. اولین شعر بعد از حاج قاسم را چه طور نوشتید؟

احتمال می‌دهم این شعر جزو اولین شعرهایی است که برای سردار گفته شد. من هم می‌دیدم که از مطلع آن جاهای مختلفی استفاده شد. در کل از این شعر استقبال خوبی شد و در برنامه‌های مختلف تلویزیونی خوانده می‌شد. نوشتن در آن شرایط واقعاً سخت است اما شاید تنها کاری بود که آن موقع از دستم بر می‌آمد. آن هم نه برای اینکه شعر بگویم تا منتشر شود و دیده شوم. آن موقع اصلا به فکر انتشارش هم نبودم؛ تنها به فکر این بودم که شاید با نوشتن شعر یک مقدار آرام‌تر شوم.

* با اینکه شعرهای زیادی برای فلسطین و حاج قاسم و جبهه مقاومت نوشتید، هیچ‌کدام آنها تصنعی و تکراری و کلیشه‌ای نیستند. این نشان می‌دهد خانم عارف‌نژاد یک ارتباط قلبی و روحی با این موضوعات برقرار کرده است. درباره درباره رابطه‌ای که با این موضوعات دارید، کمی توضیح می‌دهید؟

حقیقت این است که شعر مقاومت همیشه برای من جدی بوده است. یعنی من شعر را اصلا با شعری برای شهدای غواص شروع کردم. اولین شعری که گفتم شعر برای شهدای غواص بود؛ به همین خاطر فکر می‌کنم شعر یک جورهایی هدیه شهدا به من بوده است. اما بعد از طوفان الاقصی اتفاق دیگری افتاد. یعنی انگار طوفان الاقصی نه فقط در سرزمین‌های اشغالی، بلکه در خانه ما هم اتفاق افتاد. طوفان الاقصی همه زندگی ما را متأثر کرد و من بعد از طوفان الاقصی توفیق داشتم که شعرهای بیشتری بنویسم. هم شعرهایم بیشتر شد، هم مطالعاتم بیشتر شدند. من قبل از طوفان الاقصی برای حاج قاسم ده دوازده تا شعر داشتم، اما برای فلسطین شعری نداشتم.

* قبل از طوفان الاقصی برای حاج قاسم ده دوازده شعر داشتید؟ نه؟

بله. قبل از طوفان الاقصی.

* بعد طوفان الاقصی چند شعر اضافه شد؟

بعد از طوفان الاقصی هم دو سه تا شعر دیگر کار کردم. می‌خواستم بگویم با اینکه برای حاج قاسم شعرهای زیادی داشتم، برای فلسطین تا قبل از طوفان الاقصی شعری نداشتم. یکی دو تا شعر بود که خودم از آنها راضی نبودم و دوست‌شان نداشتم. یعنی از نظر خودم شعرهای قابلی نبودند. اما برای فلسطین اولین شعر جدی‌ام را دقیقا بعد از طوفان الاقصی نوشتم؛ چند ساعت بعد از اینکه خبر طوفان الاقصی رسانه‌ای شد. بعدش هم من احساس کردم که باید جور دیگری به محور مقاومت پرداخته شود. متاسفانه فضای شعری ما گاهی شعارزده و کلیشه‌ای است. شکستن این کلیشه‌ها کار دشواری است. من خودم ادعا ندارم که موفق شدم این کار را انجام بدهم، اما دست کم تلاشم این بود که در این مسیر حرکت کنم. به همین دلیل مطالعاتی داشتم و شعرهای پیش از این را خواندم و سعی کردم ارتباط نزدیکتری با موضوعات مرتبط با فلسطین برقرار کنم. امیدوارم که این مسیر ادامه داشته باشد و به جاهای بهتری برسد.

* نکته دیگری درباره شعر یا حاج قاسم دارید که اضافه کنیم؟

دی‌ماه من هر سال به خاطر شهادت حاج قاسم سخت و تلخ است. تلخ است. من خودم متولد دی‌ماه هستم، ولی دی‌ آنقدر برایم تلخ و سنگین می‌گذرد که تولد خودم را از یاد می‌برم و فرصتی برای جشن و خنده نیست. احساس می‌کنم پرداختن به حاج قاسم در شعر، هنوز خیلی جای کار دارد. اینکه می‌گویم نزدیک پانزده تا شعر برای ایشان دارم، به نظرم قدم خیلی کوچکی است و این کارها برای سردار خیلی ناچیز است. شخصیت حاج قاسم خیلی جای کار دارد و باید خیلی جلوتر برویم.



منیع: خبرگزاری مهر

ماجرای علاقه حاج قاسم به یک شعر؛ فیلم منتشرنشده از شعرخوانی سردار


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: سیدمحمدمهدی شفیعی شاعر اهوازی و متولد ۱۳ شهریور ۱۳۷۰ است. از این شاعر پیش از این کتاب «مرز ما عشق است» توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. اسم اولین کتاب شفیعی برگرفته از غزلی درباره مدافعان حرم است که بارها مورد توجه حاج قاسم قرار گرفته بود. غزلی با ردیف «چه فرقی می‌کند» که از زمان انتشار تا امروز به بهانه‌ها و مناسبت‌های مختلف زمزمه اهل شعر و ادبیات می‌شود.

به بهانه روزهای سالگرد شهادت شهید سلیمانی گفتگویی با این شاعر داشتیم تا درباره بهانه سرایش این شعر و توجه خاص حاج قاسم به شعر شفیعی گفتگو کنیم.

در ادامه متن شروح این گفتگو را می‌خوانید؛

* آقای شفیعی، شما یک بخت بزرگ در زندگی ادبی دارید و آن هم توجه خاص شهید سلیمانی به غزلی از شماست. از اینجا شروع کنیم که چه شد این غزل را نوشتید؟

نوشتن این غزل به جلسه‌ای به اوایل ماجرای شهدای مدافع حرم برمی‌گردد. خوزستان به این دلیل که مردم آن عرب‌زبان هستند، زودتر از استان‌های دیگر با ماجرای سوریه اشنا شده بودند. به همین خاطر جزو استان‌های پیشتاز در ماجرای دفاع از حرم بود و بچه‌های اهواز از کسانی بودند که خیلی زود به قافله دفاع از حرم پیوسته بودند. در آن دوره‌ای که مظلومیت شهدای مدافع حرم بیشتر از امروز بود، جمعی از هم‌رزمان این شهدا برنامه‌ی کوچک و محدودی برای یکی از شهدای مدافع حرم اهوازی گرفته بودند. در آن جلسه هم تنها خانواده شهدا دعوت بودند. این عزیزان من را برای شعرخوانی دعوت کردند و من دلم می‌خواست کار تازه‌ای را در آن جمع بخوانم. توسلی به خود شهدا کردم و خدا لطف کرد و این شعر به این مناسبت سروده شد. سال ۹۴ بود که این شعر سروده شد.

* پس نزدیک ده سال از زمان سرودن این شعر گذشته است.

بله. سال ۱۳۹۵ بود که من این شعر را در دیدار شاعران با رهبری خواندم. نیمه دوم سال ۹۴ این شعر سروده شد و خرداد ۹۵ هم خدمت آقا خواندم.

* شعرخوانی در دیدار چگونه بود؟ واکنش رهبر انقلاب چه‌طور بود؟

خدا لطف کرد و شعرخوانی خوبی شد. رهبری هم محبت داشتند. همانطور که در فیلم شعرخوانی مشخص است، هم آقا و هم اساتید و دوستان حاضر در جلسه شعر را تحسین می‌کردند. بعد از این دیدار هم از جهت رسانه‌ای یک توجه ویژه‌ای به شعر شد و خیلی گل کرد.

* این شعر از اشعاری بود که درباره حضور ایران در سوریه، یک گفتمان را شکل دادند. یا به عبارتی گفتمان حضور ایران در سوریه را به فضای فرهنگی و رسانه‌ای کشور به زبان شعر درآورد و به جامعه منتقل کرد. شعر دیگری هست که به اندازه این شعر درباره مدافعان حرم شنیده شده باشد؟

البته قبل از آن هم کارهای موفقی نوشته شده بود و خوانده شده بود، منتهی شاید هیچ‌کدام‌شان این توفیق رسانه‌ای و اجتماعی را نداشتند که به اندازه این شعر دست به دست بشوند و به شکل‌های مختلف بازنشر شوند. ضمن اینکه این شعر زبان و گفتمانی داشت که به بهانه‌های مختلف مثل شهدای آتش‌نشان هم دست به دست می‌شد. چون به مسأله شهادت یک نگاه جهان‌وطنی داشت، در هر مناسبتی که این نگاه تکرار می‌شد، این شعر دوباره خودی نشان می‌داد. یادم است که این شعر آن موقع روی سنگ قبر بعضی شهدای مدافع حرم هم حک شد. دو یا سه شهید مدافع حرم هستند که این شعر روی سنگ قبرشان نوشته شده است و یکی از آنها را از نزدیک دیده‌ام.

* شاید قبور بیشتری هم باشد که این شعر روی آنها حک شده باشد. از قبور این شهدا عکس ندارید؟

نه متاسفانه. ولی یکی از آنها از دوستان شهید صدرزاده است و کنار شهید صدرزاده هم دفن شده است. دو بیت از این شعر روی سنگ قبر این شهید عزیز نوشته شده است.

* درباره ماجرای حاج قاسم و توجه و علاقه‌ای که به این شعر داشت صحبت کنیم. چه زمانی فهمیدید حاج قاسم به این شعر علاقه دارد؟

سال ۹۶ بود که یکی از دوستان کرمانی به من خبر داد که حاج قاسم در یک یادواره شهدا این شعر را خوانده و با آن گریه کرده است. به من گفت که فیلم شعرخوانی حاج قاسم وجود دارد ولی تصمیم دارند آن را فعلاً منتشر نکنند. یادم است که به من قول دادند که در یک فرصت فیلم را به من نشان بدهند، اما هیچوقت این فرصت فراهم نشد. بعد از شهادت حاج قاسم بود که دیدم در یک پست تگ شده‌ام. آنجا اولین‌بار بود که خودم شعرخوانی حاج قاسم را می‌دیدم. البته کلیپ ترکیبی بود از شعرخوانی خودم در دیدار با رهبری و شعرخوانی حاج قاسم.

وقتی این کلیپ منتشر شد، دوباره یک توجه رسانه‌ای نسبت به شعر رقم خورد و خیلی گل کرد. بعدها فیلم خام و کامل این شعرخوانی هم به دستم رسید که در آن فیلم خام حاج قاسم یکی دو جمله درباره شعر دارد که تا امروز جایی منتشر نشده است.

* درباره شعر چه می‌گوید؟

حاج قاسم در آن شعرخوانی درباره شعر می‌گوید «این شعر یک رساله جامع سیاسی است». هرجایی که این شعر از زبان حاج قاسم پخش شده، همراه با موزیک و یا شعرخوانی خود من است و این جمله از حاج قاسم تا حالا جایی بیان نشده است.

* چه احساسی داشتید وقتی فهمیدید حاج قاسم این شعر را دوست داشته است؟

تجربه خیلی خوبی بود. خیلی خوب بود ببینی شعری که با همه باورت در یک موضوعی نوشته‌ای، حالا ورد زبان کسی شده است که بیش از همه استحقاق آن را داشته. واقعاً حق حاج قاسم بود که این ابیات را به زبان بیاورد؛ چون این نگاه و فهم از شهادت و جهان‌وطن بودن، از همه بیشتر در گفتار و رفتار حاج قاسم بود و اصلاً این موضوع را زندگی کرده بود. وقتی چنین فردی این شعر را می‌خواند، انگار این شعر از اول مال تو نبوده است. مال او بوده است و حالا صاحب اصلی‌اش دارد این شعر را می‌خواند. خلاصه اینکه حاج قاسم شعر را خواند و خیلی به آن توجه شد. بعداً یک اتفاق جالب هم افتاد و شهید امیرعبداللهیان هم این شعر را در یک جلسه قرائت کرد و خاطره‌ای از حاج قاسم درباره آن تعریف کرد.

* ماجرای شعرخوانی شهید امیراعبداللهیان و این خاطره چیست؟

بعد از شهادت حاج قاسم در یکی از فرهنگسراهای تهران جلسه‌ای با موضوع شعر مقاومت برگزار می‌شد که سخنران آن شهید امیرعبداللهیان بود. آقای امیرعبداللهیان «بسم‌الله الرحمن الرحیم» گفت و گفت که من می‌خواهم صحبتم را با شعری شروع کنم که حاج قاسم این شعر را خیلی دوست داشت و چند جا بودم که حاج قاسم این شعر را می‌خواند و با آن ارتباط برقار می‌کرد. بعد از این حرف‌ها هم غزل من را خواند. همان جا سیدمحمدجواد شرافت که اجرای برنامه را به عهده داشت، به ایشان گفت شاعر این شعر الآن در جلسه است! شهید امیرعبداللهیان هم خوشحال شد و گفت که بعد از جلسه همدیگر را ببینیم. بعد از جلسه همدیگر را دیدیم و امیرعبداللهیان به من گفت یکبار در سوریه با حاج قاسم جلسه داشتیم. این جلسه خیلی سخت گذشت و جلسه تلخی بود.

وقتی در ماشین نشستیم، حاج قاسم با یک حسرتی مدام تکرار می‌کرد «هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست…». انگار که حسرت شهادتش را این‌طور بیان می‌کرد و می‌گفت ترسی از شهادت نداریم و به آن مشتاقیم. شهید امیرعبداللهیان ادامه داد من چند جا خودم شاهد بودم که حاج قاسم این شعر را زمزمه می‌کرد و می‌خواند. جالب اینکه من علاقه حاج قاسم به این شعر را از زبان دیگران هم شنیده‌ام. یکی از سرداران سپاه در یک جلسه شعرخوانی دیگر، همین حرف را به من گفت. می‌گفت من چندجا حضور داشتم که حاج قاسم این شعر را در آنجا خواند.

* این غزل شما ورد حاج قاسم شده بود؟

بله.

* توجه یک شخصیت نظامی در آن مقام و منسب، و با آن مشغله‌ها، به یک شعر خیلی جالب است. آن هم چنین ارتباط عمیق و عاطفی که حاج قاسم با این شعر برقرار کرده! نکته دیگری درباره این شعر یا حاج قاسم دارید؟

بله. اتفاقاً همین را دوست دارم بگویم. برای خود من شخصیت حاج قاسم خیلی جالب است. یعنی این تک‌بعدی نبودن حاج قاسم و حاج قاسم‌ها واقعاً دارای ارزش و محل توجه است. آدم‌هایی که به حسب ظاهر غالباً آدم‌های خشکی هستند و با ادبیات و هنر و لطافت سر و کار چندانی ندارند، کسانی که عمرشان با اسلحه و سلاح و جنگ گذشته است؛ اینها طوری در مکتب انقلاب اسلامی تربیت شده‌اند که تا این حد به شعر و هنر نزدیک هستند. آدم‌هایی مثل شهید چمران در نسل قبل و حاج قاسم را در نسل حاضر داریم که در اوج جنگاوری و دلاوری و شجاعت، حواس‌شان به شعر و هنر هم هست. همان حاج قاسمی که روی خاکریز، با دست‌های توی جیب و بدون اسحه راه می‌ورد و باکی از مرگ ندارد، به شعر و ادبیات هم علاقه دارد و این علاقه در اوج است.

این حال خوش عاطفی و معنوی، به خاطر لطافت روح این آدم‌ها است. چیزی که در مورد حاج قاسم برای خود من خیلی جالب و دوست داشتنی است، این است که جنگ این آدم‌ها را زمخت نکرده و نه تنها ظرافت‌ها و لطافت‌های انسانی را از آنها نگرفته، بلکه می‌بینی روز به روز شخصیت‌شان لطیف‌تر و حساس‌تر شده است. علی‌رغم اینکه در خشن‌ترین معرکه‌ها حضور داشتند، این‌طوری با یک شعر ارتباط برقرار می‌کنند و آن را زمزمه وجودشان می‌کنند. من بعید می‌دانم جز در مکتب مقاومت بتوان شبیه این آدم‌ها را پیدا کرد و حاج قاسم به معنای واقعی گل سرسبد آنها بود.



منیع: خبرگزاری مهر

ابومهدی المهندس پناه مسیحیان و ایزدیان بود


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «جمال» نوشته شهلا پناهی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب دربرگیرنده روایتی از زندگی ابومهدی المهندس از فرماندهان ارشد جبهه مقاومت اسلامی است.

کتاب «جمال» به بخشی از زندگی مبارزاتی و سال‌ها جهاد شهید «جمال جعفر محمد علی آل ابراهیم» معروف به «ابومهدی المهندس» از فرماندهان ارشد جبهه مقاومت اسلامی و نایب رئیس حشدالشعبی عراق می‌پردازد که به همراه حاج‌قاسم سلیمانی در فرودگاه بین‌المللی بغداد به شهادت رسید. شهید ابومهدی المهندس یکی از چهره‌های برجسته و اثرگذار مقاومت اسلامی بود که نقش بی‌بدیلی در مبارزه با تروریسم و دفاع از مردم منطقه داشت.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«تو بیروت به فعالیتم ادامه دادم. اخبار حزب‌الدعوه رو تو عراق و کویت دنبال می‌کردم. یه بار تو این مرور اخبار، در صفحۀ اول روزنامۀ وطن عکس تعدادی از مبارزا و مجاهدای حزب‌الدعوه رو دیدم که بهشون مظنون بودن و تحت تعقیب. دوربین که خاموش شد، پیرمرد، کمی آرام، انگار که نباید کسی حرفش را می‌شنید، به سیّدامیر گفت: «ابومهدی المهندس رو که حتماً می‌شناسی؟» سیّدامیر گفت: «بله. عکسش بین اعضای حزب‌الدعوه روی جلد روزنامه بود. البته چون از روی اطلاعات گذرنامه نوشته بودن، اسم اصلیش، یعنی جمال جعفر ابراهیم، زیر عکسش نوشته شده بود.»

به بهانه شهادت شهید ابومهدی المهندس و سردار حاج قاسم سلیمانی، همچنین هفته مقاومت به گفتگو با شهلا پناهی نویسنده این کتاب پرداختیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

* خانم پناهی نگارش کتاب «جمال» سفارش انتشارات بود یا خودتان سراغ آن رفتید؟

شروع کتاب جمال قبل از شهادت ابومهدی جرقه خورد و تصمیم داشتم این کتاب را به صورت خاطرات شفاهی بنویسم. از نمایشگاه کتاب سال ۹۸ که شهید ابومهدی به تهران آمده بودند پیگیر جلسه دیدار با ایشان بودم تا بتوانم خاطرات شفاهی شان را ثبت کنم حتی یک سفر را به عراق ترتیب داده بودم تا دیداری داشته باشم، اما به دلایلی سفر لغو شد و پس از آن اتفاق شهادت ایشان رخ داد.

بعد از شهادت ایشان با توجه به صمیمیت بیش از اندازه‌ای که با شهید حاج قاسم سلیمانی داشتند حس کردم خوب است که این رفیق صمیمی را بشناسیم. رفیقی که سال‌ها در کنار حاج قاسم بوده است. بنابراین به این فکر افتادم که به سراغ معرفی شهید و مرور زندگی نامه ایشان بروم و فکر می‌کنم بعد از مراسم چهلم ایشان اولین سفر به عراق را داشتم و کار کلید خورد.

* نگارش کتاب چقدر زمان برد؟

پیش از پاسخ باید بگویم که فقط لطف و عنایت خداوند بود که این کار شکل گرفت. چون همزمان با شروع پروژه، همه‌گیری ویروس کرونا اتفاق افتاد و پس از آن مرزها بسته شده بودند، ترددها سخت بود و مرز هوایی کاملاً بسته بود. بنابراین برای سفر باید ویزای یک ماهه می‌گرفتم و برمی‌گشتم، این فرایند ادامه داشت و هیچ چیز جز لطف اهل بیت پشتیبان من نبود.

من سابقه کار تحقیق در عراق را زمانی که کار تحقیقاتی در مورد شهید مرتضی حسین پور انجام می‌دادم، داشتم. به این ترتیب بسیاری از فرماندهان عراقی را می‌شناختم و از طرفی هم حشدالشعبی سفارش دهنده و پشتیبان پروژه بودند که کار انجام شود. به همین دلیل تحقیقات در مسیر از ولادت تا شهادت شهید ابومهدی ظرف دو سال و نیم و ۹۶ درصد از کار در عراق انجام شد.

در این کتاب سراغ فرماندهان حشد الشعبی، گروه‌های مقاومت، نخست وزیران، نمایندگان مجلس، دفاتر مراجع و افراد تاثیر گذار عراق به لحاظ سیاسی، فرهنگی، علمی و اجتماعی رفتم و مصاحبه با آنها شکل گرفت. همچنین مصاحبه‌ای هم با مسئولان، علما، فرماندهان گروه‌های مختلف ادیان از جمله علمای سنی، فرمانده گروه ایزدی‌، گروه شِبک ها و کردها داشتیم.

زمانی که اسم حاج ابومهدی می‌آمد همه دوست داشتند خاطراتشان را بگویند و به این ترتیب توانستیم کار را جمع کنیم و می‌توان گفت تحقیق کاملی شکل گرفته است. برای مثال در نگارش فصل جوانی و نوجوانی و ورود شهید المهندس به حزب الدعوه، به سراغ مسئولانی که جز فرماندهان نظامی بودند و در سابقه زندگی و پرونده فعالیت سیاسی‌شان از اعضای حزب الدعوه بودند رفتم.

در مورد خاطرات محل زندگی شهید نیز به روستای القُرنه در بصره رفتم. دوستان دوران دبستان و راهنمایی ایشان را دیدم و در خانواده هم با برادر، خواهرها و خاله حاج ابومهدی صحبت کردم و تنها مصاحبه ما در ایران مصاحبه با خاله، دختر خاله، خواهر بزرگ‌تر ایشان بود اما باقی مصاحبه‌ها در عراق بود.

* کمی هم از چالش‌ها و سختی نگارش کتاب بگویید.

همان‌طور که گفتم شیوع ویروس کرونا در زمان تحقیق کتاب از مشکلات من بود. بحث زبان و هماهنگی با مقامات بالا دستی نیز از دیگر سختی‌های این مسیر بود که البته با هدف معرفی این شهید به جامعه خودمان شیرین می‌شد. چون حاج ابومهدی یکی از افراد تاثیرگذار جبهه مقاومت هستند و به دلیل رفاقت، برادری و صمیمیت بین ایشان و حاج قاسم تحمل کردن این سختی‌ها راحت تر بود و خب خیلی از دوستان شهید به ما در این راه کمک کردند.

ابومهدی المهندس پناه مسیحیان و ایزدیان بود

* به نظر شما دلایل کمبود اثر با محوریت زندگی شهید ابومهدی چیست؟

به این سوال از نگاه فردی که می‌خواهد مستند بنویسد پاسخ می‌دهم. کتاب‌های من رمان‌های مستند هستند و همه اجزای آن واقعی است. زمانی که شما به دنبال نگارش کار مستند هستید باید تحقیق میدانی داشته باشید و در آن منطقه حضور پیدا کنید تا اطلاعات جمع آوری کنید. یعنی کار مستند را نمی‌شود از دور انجام داد، باید در میدان کار و پای کار باشی به همین دلیل حس می‌کنم شاید فاصله، محدودیت و ممنوعیت‌ها باعث می‌شود کار کمتری انجام شده باشد.

این مقوله را به صورت کلی می‌گویم که شاید در حوزه نگارش کتاب و رمان به خصوص کار برای شهدا، چون تحقیق قبلی انجام نمی‌دهیم به همه سطوح تحقیقاتی دست پیدا نمی‌کنیم. درباره همین کتاب ممکن است نقدهایی وجود داشته باشد. بسیاری از افراد معتقدند درباره هر شهید یک کتاب کافی است، اما به نظرم درباره شهدا و یا شخصیت‌های بارز تاریخی از نگاه‌ها و زوایای مختلف می‌توان نوشت. یعنی هرچه این افراد را معرفی کنیم اتفاق بهتری می‌افتد اما باید سختی‌های این مسیر و ممنوعیت و محدودیت‌ها را به جان خرید.

در کار مستند نمی‌شود با شرایط خوب و راحت کار کرد، به قول معروف در کار تحقیق میدانی فرش قرمز برای محقق پهن نمی‌کنند حتی بسیاری از مواقع سنگ ریزه هم در مسیر وجود دارد اما باید در این کار ماند و پشتکار داشت و از همه مهمتر از خود شهید بخواهیم کار پیش برود.

برای حاج ابومهدی جای کار زیاد است. باتوجه به اینکه وسعت قصه مقاومت در عراق بسیار زیاد است، یعنی شما قصه‌های با موضوع مقاومت، ایثار و مبارزه با استکبار و به خصوص آمریکایی‌هایی ها را بسیار می‌شنوید. به بیان دیگر یک تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه در عراق وجود دارد. به نظرم ورود به این حوزه می‌تواند اتفاقات خوبی رقم بزند اما از سختی‌ها باید یک فرصت ایجاد کرد و از آن فرصت استفاده کرد.

* کدام بخش از زندگی شهید ابومهدی برای شما جالب و تاثیرگذار بود؟

یکی از اتفاقات بسیار جالب حین تحقیق کتاب که برای من شیرین بود؛ ارتباط حاج ابومهدی با افراد مختلف، عقاید و ادیان در عراق بود. ما رهبران مذهبی داریم که فقط به گروه مذهبی خاص خود و یا فرماندهانی که فقط به محل ماموریت خود اکتفا می‌کنند. در صورتی که همه جای عراق می‌توانستید نشانه‌هایی از حاج ابو مهدی ببینید. با ترکمن‌ها که صحبت می‌کردم همان‌قدر حاج ابومهدی را دوست داشتند که کردها. و همچنین عرب‌ها و نقطه خیلی پررنگ این همنشینی و رفاقت و پدری کردن حاج ابومهدی برای همه گروه‌ها بود.

به خاطر دارم فرمانده گروه مسیحیان از پدری کردن حاج ابومهدی تعریف می‌کرد یا فرمانده و مسئول گروه ایزدیان در عراق می‌گفت زمانی که برای کمک به زن و بچه‌های ایزدی، راه نجاتی نداشتیم تنها کسی را که برای کمک می‌شناختم حاج ابومهدی بود.

از شِبک ها، سنی‌ها، ایزدی‌ها، مسیحیان، شیعیان و مراجع افراد زیادی بودند که حاج ابومهدی را دوست داشتند و به نظرم این مقوله خیلی جالب است بزرگترین حُسنی که حاج ابومهدی داشت پدری کردن بود. برای مثال زمانی که منطقه‌ای آزاد می‌شد ایشان می‌رفتند کنار بچه‌ها و با آنها صحبت می‌کردند و یا به مستمندان رسیدگی می‌کردند و یا کنار جوانان تلاش می‌کردند با ظاهری جوان پسند حضور پیدا کنند. به نظرم حتی قبل از بُعد نظامی‌گری و هوش سرشاری که شهید ابومهدی در مدیریت بحران جنگی داشتند این همنشینی و پدر بودن حاج ابومهدی است که بسیار دلچسب است.

به بیان دیگر پای صحبت هر عراقی که می‌نشینی یعنی افراد با سطوح مختلف قبل از هر تعریفی از حُسن خلق، مانوس بودن و رفیق همپا بودن حاج ابومهدی تعریف می‌کردند، فکر می‌کنم نباید شخصی مانند ابومهدی را محدود به بُعد نظامی کرد و وجوه مختلف زندگی ابومهدی را باید بیان کرد. نوع برخورد ابومهدی با زنان، جوانان و کودکان هر کدام یک کتاب مجزا هستند. شهید ابومهدی حتی در برخورد با اسیران داعشی نیز با لطافت برخورد می‌کردند و پدری و محبت کردن ایشان از همه شیرین‌تر بود و بیشتر به دل می‌نشیند.



منیع: خبرگزاری مهر

سلیمانی نباشد، کشورت اشغال خواهد شد


به گزارش خبرگزاری مهر، مهدی جهاندار شاعر اصفهانی، شعر تازه‌ای با عنوان «سلیمانی تویی» برای شهید حاج قاسم سلیمانی سروده است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*
سلیمانی نباشد، کشورت اشغال خواهد شد

سلیمانی نباشد، پرچمت پامال خواهد شد

سلیمانی نباشد، عزّتت بر باد خواهد رفت

سلیمانی نباشد، فتنه و جنجال خواهد شد

سلیمانی نباشد، غنچه‌ها در خواب می‌سوزند

سلیمانی نباشد، غصه مالامال خواهد شد

حواشی‌پیشگان در خدمت سرمایه‌سالاران

وطن تاراجِ مُشتی دلقک و دلّال خواهد شد!

سلیمانی تویی! پروانه در آتش اگر باشی

به رسم شعله از پروانه استقبال خواهد شد

هنوز از عبرت تاریخ می‌پرسی؟ چه می‌پرسی!

سلیمانی نباشی، فتنه‌ها دجّال خواهد شد

نمی‌بینی نشان‌ها را؟ زمان آبستن جنگ است

نمی‌بینی تکان‌ها را؟ زمین غربال خواهد شد

سلیمانی می‌آید، جاءَ نصرُالله می‌خواند

سلیمانی بمان! شاید همین امسال خواهد شد!

سلیمانی بمانی، کودکت آسوده می‌خوابد

سلیمانی بمانی، مادرت خوشحال خواهد شد



منیع: خبرگزاری مهر